صفحه اصلی arrow مطالب جالب و متنوع arrow مجموعه کاملی از جوک ها و طنز های فارسی
 

تابلو اعلانات نت گشت..

نت گشت را home page خود کنيد

ابزارهای رایگان برای افزایش بازدید سایت و وبلاگ شما
کدهای زیبا سازی سایت و وبلاگ - ساعت های زیبا
فروش سایت و دامنه زیبا، رند و با سابقه ده ساله و رنک دار
درمان سرماخوردگی با روش درمان های گیاهی و غذایی در ایران و جهان
دانلود تقویم نجومی سال 1403
دانلود کتاب مجربات باقر
دانلود کتاب صوتی تاریخ امپراطوری هخامنشیان از کوروش تا اسکندر
دانلود کتاب صوتی اروپا در قرون وسطی
دانلود جزوه حقایقی درباره سنگ پادزهر
فروشگاه اینترنتی عصر قدیم

جستجو در سایت نت گشت و در کل سایت ها

دانلود تقویم نجومی 1403 - تقویم نجومی 1403 منجم باشی - تقویم نجومی حسین جانقربان 1403 - تقویم نجومی گلپایگانی 1403

دانلود رایگان کتاب صوتی خداوند الموت - نوشته پل آمیر - مترجم ذبیح الله منصوری


اهدای عضو یعنی اهدای زندگی

كاربران آنلاین

ما 10 میهمان آنلاین داریم
خبر خوان سایت نت گشت
RSS 2.0

ورود كاربر





هنوز ثبت نام نكرده اید؟ عضویت در سایت
به وب

فلامک جنیدی و خواهرش - سیبی که از وسط نصفش کردن
چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۴۲ بعدازظهر
  [جزئیات]...      عکس/شهید رضایی نژاد با همسر و دخترش
دوشنبه ۰۳ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۰۵:۴۷ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      شیث رضایی و ماشین لوکسش
دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۲۴ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      عکسی از دوران جوانی ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور مقتدر روسیه
پنج‌شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۵ ساعت ۰۷:۰۵ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      عکس ها، بیوگرافی، آلبوم ها و آهنگ های فرهاد برنجان داور برنامه شب کوک
سه‌شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۲۴ بعدازظهر
  [جزئیات]...      

مجموعه کاملی از جوک ها و طنز های فارسی

ارزیابی كاربر: ONONONOFFOFF / 17
ضعیف عالی 

# شخصي وارد مغازه خياطي شد و گفت : آقا از اين پارچه لباسي براي من بدوزيد خياط پارچه رو متر کرد و گفت اين پارچه نيم متر کم است و يک لباس کامل براي شما نخواهد شد آن شخص جواب داد : عجيب است اين خياط بغل دستي شما ميگفت که پارچه کاملا" اندازه است !! خياط گفت : خوب حرف او صحيح است چون بچه اش بيشتر از يک سال ندارد ولي پسر من شش ساله است!
# يه روز يه نفر موز رو با پوست ميخوره يه هفته ليز ميخوره !
# روزي سير و پياز دعواشون مي شه ، سير با عصبانيت به پياز مي گه : حيف که سيرم و گرنه مي خوردمت !!
# پسر : مي گن بوسه زبان عشق است
دختر : پس حرف بزن
# مرد به زن : خانوم جان روز جمعه اي اينقدر سر يه پالتو پوست اوقات ما رو تلخ نکن ، اگه پالتو پوست يه چيز ضروري بود که خدا شما رو هم بشکل پلنگ خلق ميکرد !!
# از دربان يه هتل درجه يک پرسيدند : مردي که آمد اينجا نهار بخوره کجاست دربان گفت : اگر نهارش را خورده باشه ، در بيمارستانه !!
# معلم : تعجب اينست که بهمان اندازه که چاق هستي احمق هم هستي
دانش آموز : تعجبي نداردآخه بدنم رو خودم پرورش ميدم، روحم رو سرکار!!
# زن اولي به دومي : خواهر آخر شوهر پيدا کردي
زن دومي : آره ولي صاحبش پيدا شد نشانيش را داد پسش دادم!
# بعضيها ميگويند : اشک زن برنده ترين سلاح اوست و عده اي معتقدند که برنده ترين سلاح زن لنگه کفش و ناخن اوست ، اما هر دو دسته اشتباه ميکنند ، برنده ترين سلاح زن ، مادرش مي باشد !!!
# پسري كه براي اولين بار به ديدن باغ وحش رفته بود ، با ديدن قفس شيرها رو به پدرش كرد و گفت : پدر جان ، چرا كله اين حيوانها اين قدر بزرگ است؟ پدر مدتي فكر كرد و جواب داد : براي اين كه نتوانند سرشان را از لاي ميله هاي قفس بيرون بياورند !
# يه روز معلمه به يه شاگرده ميگه بنويس «صابون» ، بچه هم صابون رو با سين مينويسه «سابون» معلمه ميگه، احمق جان مگه صابون رو با سين مي نويسند؟ شاگرده ميگه: مگه چي ميشه آقا کف نمي کنه ؟!
# معلم : مجيد ميتوني يك جمله شرطي مثال بزني
مجيد : بله آقا ، هندونه ببر و ببر بشرط چاقو !!
# اولي : روزها چه كار مي كني
دومي : بي كارم
اولي : شغل خوبيه ولي دست توش زياد شده!
# يه روز يه معلمه سر کلاس از علي مي پرسه که اگر من دو تا تخم مرغ اينجا و سه تا تخم مرغ آنجا بذارم جمعا" چند تا تخم مرغ گذاشتم
علي ميگه : هيچي آقا ، چون شما مرغ نيستي آقا !
# يکي از مهمترين مزاياي ورزش رزمي براي خانمها اين است که اگر در بحثهاي خانوادگي ، آقا خواست بحث را از حالت تئوري خارج و به مرحله عملي بکشاند ، آنها نيز حرفي براي گفتم داشته باشند !
# خانمي يه تومان کف دسته يه گدا گذاشت و پرسيد : بگو ببينم چطورشد گدا شدي
گدا آهي کشيد و گفت : چي عرض کنم خواهر ، حتما" مثل شما ولخرجي کردم!
# يه روز غضنفر ميره کارواش و ماشينش رو نمي بره مسئوول کارواش ميگه : آقا ماشينتون کو ؟غضنفر ميگه : والله منزل نزديک بود ديگه ماشين رو نياورديم !
# يه روز غضنفر از يكي ميپرسه آقا ببخشيد اون ور خيابون كجا ميشه يارو ميگه اونور ، غضنفر ميگه بابا من الان اونور بودم پرسيدم گفتن اينوره كه !
# غضنفر به نامزدش گفت دوست داري فردا شب با هم غذا بخوريم ؟
نامزدش با اشتياق فراوان گفت : البته ، با كمال ميل!
غضنفر : خوب به مادرت بگو غذا درست كنه من فردا شب ميام خونتون .
# اولي : چرا ماهي ها نمي توانند حرف بزنند ؟
دومي : تو خودت اگر دهانت پر از آب باشه مي تواني حرف بزني ؟
# هي آقا خجالت نمي كشي دست تو جيب مردم مي كني
خودت بايد خجالت بكشي كه با اين دك و پزت 50 تومن تو جيبت نبود!
# خلبان رو به مسافران كرد و گفت : مسافرين عزيز شنيده ايد كه مي گويند : پاريس را ببين و بمير
مسافران يکجا گفتند : بله
خلبان گفت : بسيار خوب پاريس زير پاي شماست خوب آن را تماشا كنيد ، چون موتور نقص فني پيدا كرده است !!
# فريبرز اين انشاء را درباره ديدارش از يك باغ وحش نوشته بود : ما يك روز بعدظهر به باغ وحش رفتيم. من در آنجا تنبل ترين حيوان روي زمين را ديدم اسم اين حيوان گورخر بود چون ما بعدظهر به باغ وحش رفته بوديم ، ولي با اين حال گورخرها از تنبلي هنوز پيژامه هايشان را از تنشان در نياورده بودند
# ماهيگيري تور ماهيگيريشو انداخت تو آب بعد از مدتي تصميم گرفت تو رو بالا بكشه اما هر چي زور زد ديد كه تور بالا نمي ياد لباسهاشو كند و شيرجه زد تو آب بعد با تعجب ديد كه ماهي ها تورو بستند دارند واليبال بازي مي كنند
# بيمار: آقاي دكتر به دادم برسيد من مريضم و دائم فكر ميكنم كه گاو هستم
دكتر : خب ببينم جانم ، از كي به اين خيالات افتاده اي
بيمار : از شما چه پنهان ، از زماني كه يك گوساله كوچك بودم
# روزي يه مفت خور پسرش را براي مفت خوري به ميهماني مي بره ، پسره بين غذا مرتب آب مي خوره
پدره عصباني ميشه سيلي در گوش پسرش مي زنه که به جاي غذا چرا داري آب مي خوري ؟بعد از تمام شدن غذا پدر و پسر از مجلس خارج مي شند.
پدر از پسرش مي پرسه آخه چرا همه اش آب مي خوردي پسر ميگه چون مي خواستم غذاي بيشتري در شکمم جا بدم ناگهان باباهه سيلي مجددي ميزنه تو گوش پسرش پسره مي پرسه اين ديگه براي چي بود؟ پدر ميگه اين براي اين بود که اين ترفندت را بايد سر غذا به من ميگفتي !
# زن اگه خوب باشه آدم خوشبخت ميشه، اگه بد باشه آدم فيلسوف ميشه
چطور فيلسوف ميشه
خوب اگه بد باشه آدم قهر مي كنه مي ره يه اتاق ديگه كتاب مي خونه !!
# گوينده تلوزيون : در كره ماه حيات وجود ندارد
ديوانه اولي : وقتي حياط نيست ، پس حتما" همش اتاقه
ديوانه دومي : آره ، حتما" بيچاره ها همه توي آپارتمان زندگي ميكنند !!
# مريم با تعجب : شنيده ام سارا در عرض يك روز 3 كيلو لاغر شده است
زهره : خيلي هم تعجب نداره آخه دماغش رو عمل كرده!
# يه کوري را زنش دادند  زن اين آقای کور قدي کوتاه وصورتي بسيارزشت داشت شب عروسي ، زن باخودش فکر مي کنه و ميگه : حالا که مرد ما چشم نداره تا ببينه بهتره يه تشري بهش بزنم و به شوهرش ميگه : شوهر عزيزم واست خيلي متاسفم که چشم نداري تا ببيي که من چقدر خوشگلم وچه قد بلندي دارم ، چه موهاي صافي، وچه صورت زيبايي ، بعد از تعريفهاي بسيار ، شوهره برميگرده و ميگه : همسر مهربونم اگه اين چيزهايي که شما گفتيد داشتيد ، چشم دارها نمي نميگذاشتند که شما به ما برسيد!
# يه روز معلم از يکي از شاگرداش ميپرسه : انسان چند تا دندون داره ؟
شاگرد : بستگي به شب و روز داره !!
معلم : چه ارتباطي به شب و روز داره !
شاگرد: آخه آقا، پدر بزرگ ما روز 32 دندون داره ولي شب هيچي .
# يه روز يه خانومي ميره دامپزشکي ميگه : آقای دکتر من حالم خوب نيست د دکتر ميگه : ميدونم خانوم ولي شما بايد بريد پيش پزشک اينجا دامپزشکيه
زنه ميگه مي دونم آقای دکتر ولي ، آخه من صبحا که بيدار ميشم مثل سگ ميمونم تا ظهر مثل خر کار مي کنم ظهر مثل گاو مي خورم بعد از ظهر مثل خرس مي خوابم تا شب مثل مار نيش ميزنم شبم که شوهرم مياد خونه ميگه موش موشی من !!
# آقا ببخشيد : تيمارستان کدوم طرفه؟
والله ، لباستو در بيار يه قيف بذار روی کله ات ، يه سنگ هم بردار بزن تو سر اون يارو ، مردم خودشون تو رو ميبرند اونجا!
# يک روز به يه ماره ميگن چرا اينقدر ناراحتي؟ ميگه آخه 4 سال عاشق يکي بودم ولي تازه فهميدم که شلنگ بوده !
# معلم : احمد جان ، ساعت رو بخش کن ببينم پسرم
احمد : سا عت
معلـم : پسرم صداش رو هم بکش
احمد : تيک تاک تيک تاک
# يه مرده به يه معتاد ميگه: اين ده توماني را از رو زمين بر دار
معتاده ميگه : مگه من وژنه بردارم؟
# یه روز يه خانومي شوهرش گم ميشه نگران ميشه و با زن همسايه ميره کلانتری که گم شدن شوهرش رو اطلاع بده .
ميگه : جناب سرهنگ شوهر من گم شده
سرهنگ ميگه : مشخصاتش رو بدين تا ما پي گيری کنيم
ميگه : جناب سرهنگ شوهر من قد بلند خوشگل خوش تيپ موهای مشکي پر شت ،
زن همسايه ميپره تو حرفش و ميگه آخه شمسي خانوم جان شوهر تو که اين شکلي نبود چرا دروغ ميگي
ميگه : هيس هيچي نگو حالا که دارن پيدا ميکنند بزار يه خوبش و پيدا کنن!
# اولي : اين مدال نقره را کي گرفتيد؟
دومي : وقتي که خواننده شده بودم
اولي : اين مدل طلا رو کي گرفتي ؟
دومي : وقتي خوانندگي رو کنار گذاشتم!
# يه روز غضنفر ميره رستوران و ميپرسه : ششليک چنده؟
صاحب رستورانه ميگه : 1200 تومان
غضنفر ميگه : پس لطفا يک دوليک بدين!
# معلم : پسر جان ،‌ بگو ببينم به چه كسي ميگن شجاع ؟
شاگرد : آقا اجازه ، به بچه اي كه جواب سوال را بلد نيست و انگشتشو بلند ميكنه تا جواب بده !
# غضنفر ميره مرغداری ، جو ميگيرتش تخم ميذاره !
# روزي خروسي در حال دويدن بود از او پرسيدند كه چرا مي دوي؟
گفت آخه تعاوني مرغ ميده !
# يه روز زلزله مياد و يه کارگاه نجاری سقفش ميريزه ، يکي ميگه آخ دستم يکي ديگه ميگه آخ سرم و غضنفر ميگه آخ گوشم کنده شد ميگردن گوش غضنفر رو پيدا ميکنن ، ميگن اينه گوش ات ميگه نه گوش من پشتش مداد بود !
# بنده خدايي ميميره و مجلس ترحيمي ترتيب ميدند موقع خداحافظي هر کسي چيزی ميگفت غضنفر هم بود و خودش رو حسابي گم کرده بود که چي بگه ديد که جلويی گفت :غم آخرتون باشه نوبت که به غضنفر رسيد و چون نمي دونست چي بگه گفت : ببخشيد که مرد


0 نظر

هیچ نظری وجود ندارد. اولین نفر برای نظر دهی به این مقاله باشید!

ارسال یك نظر


هجی كردن هجی كردن

کتاب صوتی تاریخی

آخرین مطالب