صفحه اصلی arrow مطالب جالب و متنوع arrow مجموعه کاملی از جوک ها و طنز های فارسی
 

تابلو اعلانات نت گشت..

نت گشت را home page خود کنيد

ابزارهای رایگان برای افزایش بازدید سایت و وبلاگ شما
کدهای زیبا سازی سایت و وبلاگ - ساعت های زیبا
فروش سایت و دامنه زیبا، رند و با سابقه ده ساله و رنک دار
درمان سرماخوردگی با روش درمان های گیاهی و غذایی در ایران و جهان
دانلود تقویم نجومی سال 1403
دانلود کتاب مجربات باقر
دانلود کتاب صوتی تاریخ امپراطوری هخامنشیان از کوروش تا اسکندر
دانلود کتاب صوتی اروپا در قرون وسطی
دانلود جزوه حقایقی درباره سنگ پادزهر
فروشگاه اینترنتی عصر قدیم

جستجو در سایت نت گشت و در کل سایت ها

دانلود تقویم نجومی 1403 - تقویم نجومی 1403 منجم باشی - تقویم نجومی حسین جانقربان 1403 - تقویم نجومی گلپایگانی 1403

دانلود رایگان کتاب صوتی خداوند الموت - نوشته پل آمیر - مترجم ذبیح الله منصوری


اهدای عضو یعنی اهدای زندگی

كاربران آنلاین

ما 18 میهمان آنلاین داریم
خبر خوان سایت نت گشت
RSS 2.0

ورود كاربر





هنوز ثبت نام نكرده اید؟ عضویت در سایت
به وب

رضا کیانیان و مصرف مواد مخدر
جمعه ۰۲ دی ۱۳۹۰ ساعت ۰۴:۱۸ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      عکس یادگاری گرفتن پوریا پورسرخ از علی کریمی
دوشنبه ۰۱ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۵۹ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      ببینید بیماری چه به سر ابوالفضل پورعرب آورده
چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۱ ساعت ۰۳:۰۰ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      آینه بغل باراک اوباما مورد توجه قرار گرفت
پنج‌شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۰۲ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      عکس لیونل مسی و همسرش آنتونلا
پنج‌شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۱۹ بعدازظهر
  [جزئیات]...      

مجموعه کاملی از جوک ها و طنز های فارسی

ارزیابی كاربر: ONONONOFFOFF / 17
ضعیف عالی 

# به غضنفر ميگن چرا پشتت خاكيه؟
ميگه پس ميخواستي آسفالت باشه!!
# يه روز سر كلاس از غضنفر پرسيدن: اصول دين رو بگو.
گفت: نمي‏دونم.
معلم گفت: خيلي ساده است، مثلاً توحيد، نبوت، ...
گفت: فهميدم، توحيد، نبوت، امامت، رسالت، سيدخندان
# دو تا ديونه به هم ميرسن و يكي از اون يكي ميپرسه تو كي به دنيا اومدي؟ ميگه يكشنبه و اون يكي ميگه من هم جمعه به دنيا اومدم .اولي ميگه دوباره خالي بستي آخه جمعه كه تعطيله!!!!
# روزي غضنفر داشت از كنار يه ساختمون بلند رّد ميشد ، هم زمان سري هم بلند ميکنه تا ارتفاع ساختمون رو ديد بزنه که ناگهان چاقوئي از آسمان فرود مياد و به يکي از چشاي غضنفر فرو ميره ، غضنفر هم به يكباره دستش رو به آسمان بلند ميکنه و ميگه : خدايا شكرت كه اين قيچي نبود !!
# يک بابايي بود به اسم کوک ، يک روز اين آقا ميره مشهد زيارت وقتي که برميگرده پليس ميگيردش چون مشکوک شده بود!!!
# شوهره به زنش ميگه براي جشن تولدت يك خودنويس خريدم زنه ميگه مرسي بيا براي امتحانش اين چك 500 هزار توماني را امضاء كن چون يك سرويس طلا خريدم!
# ازغضنفر پرسيدند مي دوني فرق هواپيما با پيرزن چيه؟
غضنفر ميگه: بله هواپيما با جلو بلند مي شه پيرزن با پشت!
# اصغر : غضنفر بيا پينگ پنگ بازي كنيم
غضنفر : ول كن بابا پينگ پنگ هم شد فوتبال!
# يه روز يه هواپيما داشته كلي ديوونه رو ميبرده ديوونه ها خيلي شلوغ مي كردند خلبان عصباني ميشه به كمكش ميگه برو اينارو ساكت كن كمك خلبانه ميره پنج دقيقه بعد مياد همه ديوونه ها هم ساكت شده بودند خلبان تعجب ميكنه ، از کمک خلبان ميپرسه چيكار كردي ، ميگه هيچي درو باز كردم گفتم برن تو حياط بازي كنيد !!
# يه جاهلي ميره توالت عمومي همه توالتها درهاشون بسته بود شروع ميكنه به يکي يکي در زدن
اولي با صداي كلفتي ميگه : اهن دومي و سومي هم همينطور در چهارمي رو كه ميزنه ، يكي با صداي خيلي نازك ميگه اهن جاهله ميگه پاشو بيا بيرون تو اينكاره نيستي !!!
# به غضنفر مي گن بايد بري و زيردريايي دشمن را غرق کني اون هم ميره و در زير دريايي را مي زنه و فرار مي کنه !
# يک روز غضنفر با دوستش ميره استاديوم فوتبال استاديوم خيلي شلوغ بود و وضعيت بدي داشتد يکهو غضنفر به دوستش ميگه : من در عجبم !! دوستش ميگه : چرا غضنفر ميگه يک دروازه اينور ، يک دروازه اونور ، دوستش ميگه خوب اينکه تعجبي نداره غضنفر دوباره ميگه من در عجبم !!دوستش ميگه چرا غضنفر ميگه يک دروازه اينور ، يک دروازه اونور ، يک دروازه بان اينور ، يک دروازه بان اونور خلاصه غضنفر همين جور هي ميگه من در عجبم و به حرفش يک کلمه اضافه مي کنه تا آخر که ميگه : يازده نفر اينور يازده نفر اونور يک توپ وسط يک داور اون گوشه يه کمک داور اينور يه کمک داور اونور يک زمين به اين بزرگي اين همه علف اين همه درخت صد بيست هزار نفر جمعيت ، بعد اين پرنده همه رو ول ميکنه و درست اومد رو سر من کار خرابي کرد ؟؟
# پليس : بچه ، خونه ات کجاست
بچه : اگه مي دونستم که گم نمي شدم !!
# از مردي که زن بسيار زشتي داشت ولي در تمام مسافرتهاي خود آن را همراه مي برد پرسيدند : آيا تو زنت را به اين حد دوست داري که نمي تواني حتي يک لحظه از او جدا شوي گفت نه بابا اينکار از ترس «بوسه خداحافظي» است!
# مريكاييه داشته تو رودخونه غرق ميشده ، هي داد ميزده: help me, hellllp meeeeeeee
غضنفر از اونجا رد ميشده ميگه :
احمق جون اگه جاي كلاس زبان كلاس شنا رفته بودي الان غرق نميشدي !!
# دوستي ميگفت : درست است که ثروت خوشبختي نمي آورد ، ولي من ترجيح مي دهم که در گوشه اتومبيل بنز لم داده و احساس بدبختي بکنم نه در حال آويزان شدن از ميله اتوبوس!!!
# مسافر جواني در يک هتل اشتباها" به جاي اطاق خود وارد اطاق خانم سالخورده اي شد ولي بلافاصله متوجه شد و گفت : خيلي عذر ميخوام ، خانوم ، من اشتباه اومدم خانوم پير در حالي که لبخند تلخ بر لب داشت ، گفت : نه جوان اشتباه نيامدي فقط «سي سال» دير آمدي !!!
# يک روز به غضنفر ميگن دو دوتا ميگه چهارتا بهش چهارتا سيب زميني ميدن بعد ازش ميپرسن دو سه تا ميگه يه گوني !!!
# خانمي که با وکيل خود مشاوره ميکرد پرسيد : آيا ديوانگي يک مرد ميتواند دليلي براي طلاق باشد وکيل جواب داد : بله خانوم ، ولي بايد عرض کنم ، اصولا" ديوانگي اغلب از موجبات ازداوج است نه طلاق !!
# يه روز به يک آقایی ميگن نظر شما درباره خانه هاي عفاف چيه ؟
مي گه : والله من كه خيلي راضيم . واسه اينكه لااقل خانومم رفته سر يه كار دولتي !
# يه زني داخل اتوبوس بچه اش به دنيا مياد اسمش رو ميذاره عبدالواحد !!
# يك روز دوگوجه قرمز باهم دعوا مكنن يه گوجه سبز براي جدا كردن ميره يكيشون ميگه سيد تو برو كنار .
# يه روز از گربه مي پرسن كلاس چندي ميگه : پيش پيش پيش دانشگاهی!
# يه روز از يه خرگوشه ميپرسن چرا هويج می خوری ؟ خرگوشه ميگه : هويجوری
# زن و شوهر با هم دعوا مي‏كردند.
شوهر گفت: من فقط به خاطر اينكه بابات پولدار بود باهات ازدواج كردم.
زن گفت: باز تو يه دليلي داشتي، من بدبخت چي؟
# اولي : ميدوني رئيس بهشت زهرا را دستگير كردند؟
دومي: نه، چرا؟
اولي: براي اينكه سوالهاي شب اول قبر را لو داده بود!
# رزوی ملا نصرالدين ميخ طويله خرش را بر زمين کوبيد وگفت: همينجا درست وسط زمين است يکی پرسيد از کجا معلوم ملا گفت: اگر شک داري برو متر کن
طرف برای اينکه ملا را خراب کند گفت: تو که اينقدر با هوشی بگو ببينم ستاره های آسمان چندتاست؟
ملا گفت: به اندازه موهای خرم اگر شک داری برو بشمار!!!
# آخوند داشت روضه ميخوند: ظهر عاشورا حضرت عباس سوار ذوالجناح شد! يكي از پا منبر گفت: حاجي آبرومونو بردي، ذوالجناح اسب امام حسين بود! آخونده گفت: آخه مادر مرده! تو هيچ وقت موتور داداشت رو ازش قرض نمي گيري؟!
# دزد مسلح جلوي مردي رو گرفت و اسلحه روي پيشوني‏اش گذاشت و گفت: هر چي پول داري بده، وگرنه مغزتو داغون مي‏كنم.
مرد گفت: پول نمي‏دم ، چون تو اين مملكت بدون مغز مي‏شه زندگي كرد، ولي بدون پول نمي‏شه!
# يه روز از يه پايين شهري مي پرسن "زن ذليلي" يعني چي؟ ميگه: همونيه كه بالا شهريها بهش ميگن تفاهم!
# به مدير تيمارستان گزارش دادند ، شب گذشته ، يكي از بيماران قصد داشته است خود را درون وان حمام غرق كند ، ولي خوشبختانه يك بيمار ديگر او را بيرون كشيده و نجات مي دهد. رئيس تيمارستان طرف را احضار كرد و گفت : به نظرم وقت آن رسيده كه تو را مرخص كنيم.اين اقدام بزرگ تو ، مبني بر نجات دوستت ، نشان مي دهد كه حالت خوب شده. البته متاسفم بگويم سرانجام آن بيمار خودش را كشت ، زيرا دو ساعت بعد او را در بالكن اتاقش يافتند كه با طناب حلق آويز شده بود. و طرف گفت : نه آقاي رئيس ، او خود كشي نكرد چون خيس شده بود من اونجا آويزانش كردم تا خشك بشه!
# تركه و اصفهانيه و همدانيه مرحوم ميشن. اون دنيا ميرن جلو در بهشت، تا ميان برن تو يارو دربونه يك نگاه به پروندشون ميكنه، با لگد پرتشون ميكنه بيرون! خلاصه همينجور دم در بهشت ولو بودن، يهو همدانيه ميبينه دارن يك جنازه ميبرن تو بهشت، اينم بدو بدو ميره زير جنازه رو ميگيره و لااله‌الا‌الله گويان ميره تو. يك مدت ميگذره، اصفهانيه ميبينه يك جانباز داره با ويلچر ميره تو، اينم بدو بدو ميره پشت ويلچر رو ميگيره و ميره تو. تركه خيلي شاكي ميشه، هي دور و بر رو نگاه ميكنه، ميبينه پشت بهشت ساختمون سازي دارن، يك فرغون افتاده اون گوشه. خلاصه فروغون خالي رو ور ميداره ميره جلو در بهشت. دربونه ميپرسه: چيكار داري؟ تركه ميگه: كوري نميبيني مفقود الاثر آوردم؟!!!
# يه تركه و يه آمريكاييه و يه انگليسيه داشتن تو يه كنفرانس علمي در باره پيشرفتهاي علمي كشورشون صحبت ميكردن. آمريكاييه ميگه: ما يه موشك ساختيم كه دقيقا وسط ماه فرود مياد. ميگن: دقيقا وسط ماه؟! ميگه: نه، حدوداً يه وجب اينورتر. بعد انگليسيه مياد ميگه: ما يه سفينه فرستاديم وسط مريخ. ميپرسن: درست وسطش؟ ميگه: نه، تقريباً يه وجب اينورتر. نوبت تركه ميرسه، هر چي فكر ميكنه چيزي به نظرش نميرسه، آخرسر ميگه: ما تو ایران با چشمامون غذا ميخوريم! همه ملت كف ميكنن، ميگن يعني چي، مگه ميشه؟ يعني واقعا با چشماتون غذاميخورين؟! تركه ميگه: نه، حدوداً يه وجب پايين تر!!!
# به یک نیورکی  ميگن چرا نیورکی  شدي؟!‌ ميگه:  جوون بوديم، امكانات كم بود، پيش اومد ديگه!‌ ميپرسن: پس چرا تگزاسی نشدي؟ ميگه: نه بابا، ديگه اونقدرها هم امكانات كم نبود!!!
# آقایی ميره ساندويچي، ميگه: ببخشيد بندري داريد؟ يارو ميگه: بعله. تركه ميگه: پس قربون دستت، ‌بگذار يك حالي بكنيم!
# به یکی ميگن با شش تا بيل يك جمله بساز
ميگه : من نميدونم هابيل با بيل قابيل رو كشت يا قابيل با بيل هابيل رو
گفتند : با هفت تا بيل يك جمله بساز
ميگه من بيل ميرم(نميدونم) هابيل با بيل قابيل رو كشت يا قابيل با بيل هابيل رو..!!
# مردي در خانه‌اي مي‌رود و از پسر صاحبخانه طلب آب مي‌كند. پسر كاسه‌اي پر از آب آورده، به دست مرد مي‌دهد. ناگهان كاسه از دست مرد مي‌افتد و مي‌شكند. مرد خجل و شرمنده شروع به عذرخواهي مي‌كند. پسرك هم براي اينكه دل او را به دست آورد مي‌گويد: عيب نداره، به بابام مي‌گم يه كاسه ديگه واسه سگمون بخره!
# روزي از يک چوپان مي پرسند:اين همه چوپاني کردي رو اخلاقت تاثير نگذاشته مي گه:نع...نع..نع


0 نظر

هیچ نظری وجود ندارد. اولین نفر برای نظر دهی به این مقاله باشید!

ارسال یك نظر


هجی كردن هجی كردن

کتاب صوتی تاریخی

آخرین مطالب