صفحه اصلی arrow اخبار روز ایران و جهان arrow برای اولین بار بعد از 20 سال شعری از مهران مدیری منتشر شد!
 

تابلو اعلانات نت گشت..

نت گشت را home page خود کنيد

ابزارهای رایگان برای افزایش بازدید سایت و وبلاگ شما
کدهای زیبا سازی سایت و وبلاگ - ساعت های زیبا
فروش سایت و دامنه زیبا، رند و با سابقه ده ساله و رنک دار
درمان سرماخوردگی با روش درمان های گیاهی و غذایی در ایران و جهان
دانلود تقویم نجومی سال 1403
دانلود کتاب مجربات باقر
دانلود کتاب صوتی تاریخ امپراطوری هخامنشیان از کوروش تا اسکندر
دانلود کتاب صوتی اروپا در قرون وسطی
دانلود جزوه حقایقی درباره سنگ پادزهر
فروشگاه اینترنتی عصر قدیم

جستجو در سایت نت گشت و در کل سایت ها

دانلود تقویم نجومی 1403 - تقویم نجومی 1403 منجم باشی - تقویم نجومی حسین جانقربان 1403 - تقویم نجومی گلپایگانی 1403

دانلود رایگان کتاب صوتی خداوند الموت - نوشته پل آمیر - مترجم ذبیح الله منصوری


اهدای عضو یعنی اهدای زندگی

كاربران آنلاین

ما 23 میهمان آنلاین داریم
خبر خوان سایت نت گشت
RSS 2.0

ورود كاربر





هنوز ثبت نام نكرده اید؟ عضویت در سایت
به وب

وقتی اوباما مگسی می شود
سه‌شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۰۸:۲۷ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      عکس/ حبیب خواننده در خیابان های تهران
پنج‌شنبه ۰۱ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۱۸ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      عکس بازیگران و همسرانشان
جمعه ۱۸ فروردین ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۳۱ بعدازظهر
  [جزئیات]...      مریل استریپ در کنار اصغر فرهادی
پنج‌شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۴۷ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      عکس لو رفته کمند امیر سلیمانی و رضا یزدانی در خیابان
دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۰۷:۳۲ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      

برای اولین بار بعد از 20 سال شعری از مهران مدیری منتشر شد!

ارزیابی كاربر: OFFOFFOFFOFFOFF / 0
ضعیف عالی 

شايد خيلي ها ندانند مهران مديري سالهاست كه شعر مي نويسد.

شع...رهايي كه زيبايي نابي دارند اما در طي 20 سال گذشته هيچ وقت مهران مديري حاضر به چاپ يا انتشارشان نبوده است.
مهران مديري براي شماره فروردين ماه نشريه «هفت نگاه » براي اولين بار يكي از اين شعرها را به عنوان بهاريه ( و قول محمود دولت آبادي ، بهاره ) در اختيارم گذاشت تا به چاپ برسد...

امسال بهار ، یک شب بی‌خبر
از پنجره اتاقم آمد کنارم نشست
گفت پسرک ...
من امسال
جشن میخک ، ناز ارغوان ، عطر نیلوفر ندارم
روی من حساب نکن
چشمهایم خیس شد...
بهار گفت:
گریه نکن
گریه مرا می‌پوساند...
مثل یک پسر خوب بگیر بخواب،
یک امشب را کنارت می‌خوابم که نترسی...
و من خوابیدم...
در رویایم دیدم
که خدا برایمان دعا می‌خواند.
در جائی دور، ساحلی دیدم که جزیزه‌ای داشت
از فوران ابرها
و آدم‌هایی که مویه‌کنان
گسیو‌کَنان
جای خالی پرستوها را زار می‌زنند.
یه صبح آفتابی ، در رویایم بود
با نان تازه ، با صدف، با سنگریزه‌های سفید
و مردانی که شب تولدشان را
گریه می‌کردند.
بهار بیدارم کرد
گفت: گریه نکن
گریه مرا می‌پوساند
خواب‌های خوب هم هست
و من دوباره خوابیدم...
و زنانی در رویایم
که اشکهاشان،چونان ستاره ، زمین را می‌شکافت
و شاپرکان هفت رنگی که هرگز ازپیله‌هاشان به جهان نیامدند...
بیدار شدم
تنها، با باران اشک


و بهار،


پوسیده از گریه‌هایم،


بزرگوارانه


بر من می‌خنديد هنوز...

شاعر : مهران مديري
atipic.blogfa

آموزش زبان  دیالوگ

آخرین مطالب