صفحه اصلی arrow مطالب جالب و متنوع arrow مجموعه کاملی از جوک ها و طنز های فارسی
 

تابلو اعلانات نت گشت..

نت گشت را home page خود کنيد

ابزارهای رایگان برای افزایش بازدید سایت و وبلاگ شما
کدهای زیبا سازی سایت و وبلاگ - ساعت های زیبا
فروش سایت و دامنه زیبا، رند و با سابقه ده ساله و رنک دار
درمان سرماخوردگی با روش درمان های گیاهی و غذایی در ایران و جهان
دانلود تقویم نجومی سال 1403
دانلود کتاب مجربات باقر
دانلود کتاب صوتی تاریخ امپراطوری هخامنشیان از کوروش تا اسکندر
دانلود کتاب صوتی اروپا در قرون وسطی
دانلود جزوه حقایقی درباره سنگ پادزهر
فروشگاه اینترنتی عصر قدیم

جستجو در سایت نت گشت و در کل سایت ها

دانلود تقویم نجومی 1403 - تقویم نجومی 1403 منجم باشی - تقویم نجومی حسین جانقربان 1403 - تقویم نجومی گلپایگانی 1403

دانلود رایگان کتاب صوتی خداوند الموت - نوشته پل آمیر - مترجم ذبیح الله منصوری


اهدای عضو یعنی اهدای زندگی

كاربران آنلاین

ما 14 میهمان آنلاین داریم
خبر خوان سایت نت گشت
RSS 2.0

ورود كاربر





هنوز ثبت نام نكرده اید؟ عضویت در سایت
به وب

آزاده نامداری و فرزاد حسنی دست در دست هم - جدیدترین عکسها بعد از ازدواج
چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۰۸:۲۶ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      داريوش يزداني و كامبيز ديرباز در جمع هواداران استقلالي
چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۵۲ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      وقتی اوباما مگسی می شود
سه‌شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۰۸:۲۷ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      خانواده ستارخان از گذشته تا امروز
پنج‌شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۳۵ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      عکس سه عروسک گردان و صداپیشه جناب خان
دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۵ ساعت ۰۶:۴۷ قبل‏ازظهر
  [جزئیات]...      

مجموعه کاملی از جوک ها و طنز های فارسی

ارزیابی كاربر: ONONONOFFOFF / 17
ضعیف عالی 

# بعد از سالها جعبه سياه تانكي كه حسين فهميده رفته بود زيرش رو پيدا ميكنن، توش آخرين جملات حسين ضبط شده بود كه ميگفته: "...حاجي جون مادرت هل نده،...ده حاجي هل نده! نامرد، اين همه نارجك چرا بهم بستي، يك وقت بلا ملا سرم مياد.... حــــــــاجـــــي!
# سياه پوسته ميچوسه ، زنش تا يک هفته دوده پاک ميکرده !!
# عربه با دو تا خيار در دست ميره توي يك بقالي، ميگه:حاج آقا خيارشور داري؟ بقاله ميگه: بله. عربه ميگه: پس ولك بي زحمت اين دوتا رو هم بشور!
# باباي الکس ميميره، مجلس ختمش رفيقاش همه ميان بهش تسليت ميگن. الکس خيلي احساساتي ميشه، ميگه: به خدا خيلي زحمت كشيدين تشريف آوردين، ‌شرمنده كردين... ايشالله ختم پدرتون جبران مي‌كنم!
# زنِ آپانديسش رو عمل كرده بوده، بعد از عمل شوهرش مياد ملاقاتش. منتها زنه هنوز خوب بهوش نيومده بوده و داشته زير لب هزيون مي‌گفته: احمق...بي‌شعور...عوضي! يك دكتري داشته از اتاق رد ميشده، ميگه: خوب به سلامتي مثل اينكه خانمتون به هوش اومده و داره باهاتون حرف ميزنه!
# يکی خودشو ميزنه به كوچة علي چپ، گم ميشه!
# تو يكي از دهات آمریکا ملت براي بار اول كيوي ميبينن، ميرن از کشیش ميپرسن اين چيه؟ کشیش يكم ميره تو نخ كيويه، بعد ميگه: فرزندم  تخم مرغيش، كه تخم مرغه! ولي من نمي‌فهمم چرا موكتش كردن؟!
# از پرسپوليسي ميپرسن بنفش چه رنگيه؟ ميگه: قرمز ديدي ؟! آبيش
# جاسم جوهر خودکارش تمام شد ترک تحصيل کرد
# يك نفر که به تازگي در اداره برق استخدام شده بود و كارش در قسمت سيم‌ باني بود. رئيس قسمت به او گفت: تو وقتي بالاي اين تيرهاي چراغ‌برق ميروي بايد خيلي احتياط كني و موظب باشي چون سيما لخته... او هم قول داد كه حتما رعايت كند. از فردا بالاي هر تير چراغ برق كه مي‌رفت مرتب داد مي‌زد: ياالله... ياالله... لخت و نامحرم نباشه...! سيماخانم... خودتو بپوشون!
# زنه به شوهرش ميگه: واسه تولدم برام يه كادو بخر كه به پالتو پوستم بخوره!! مرده ميگه قبلا" فكرش رو كردم برات نفتالين خريدم!!!!
# جاسم لب کارون نشسته بود و ميگفت:عجب نفسی. عجب نفسی ...
بهش گفتن چی ميگی.
جاسم گفت :غلوم دو ساعته زير آبه.. عجب نفسی !
# آقایی زنگ ميزنه 118، ميگه: ببخشيد شماره تلفن غضنفر رو دارين؟
يارو ميگه: نه.  ميگه: پس من ميخونم يادداشت كنين !
# مأمور سرشماري رفت در يه خونه و از زن صاحب خونه پرسيد:
چند تا بچه دارين؟
زن گفت: سه تا.
مأمور گفت: چند سالشون هست؟
زن گفت: سه ساله، چهار ساله، پنج ساله.
مأمور گفت: شوهرتون چند سالش هست؟
زن گفت: اون مرحوم ده سال پيش عمرش رو داد به شما.
مأمور پرسيد: شما مجدداً ازدواج كردين؟
زن گفت: نه.
مأمور پرسيد: ولي بچه ‏هاتون پنج ساله و چهار ساله و سه ساله هستند، مگه نمي‏گيد شوهرتون ده ساله كه مُرده؟
زن گفت: چرا، شوهرم مُرده، ولي خودم كه نمُردم.!
#  تهرانی مي‌خواسته گردو بشكنه، گردو رو ميگذاره زير پاش، با آجر ميزنه تو سرش !
# به يه معتاد مي‏گن: چرا معتاد شدي؟
مي‏گه: امان از رفيق بد، البته ذغال خوب هم بي‏تأثير نبود !!
# بيمار گفت: دكتر جون! دچار فراموشي شدم. هيچي يادم نمي‏مونه.
دكتر گفت: پس اوّل حق ويزيت رو بده تا يادت نرفته.!
# يه غلو صاحب بزرگترين مارمولک آباداني بود. تربيتش کرده بود و يه بند انداخته بود گردنش و توي خيابون هاي تهران راه مي رفت پليس گرفتش و بهش گفت مارمولک را ببره باغ وحش. غولو قبول کرد و فرداش دوباره پليس او را گرفت در حاليکه مارمولک همراهش بود. پليس گفت : مگر نگفتم مارمولک را ببر باغ وحش.
غولو مي گه: چرا سروان. من هم ديروز بردمش باغ وحش ، امروز هم دارم مي برمش سينما.
# يه آقایی داشته نماز مي خونده که يه گربه از جلو چشماش رد مي شه . هول مي کنه و مي گه
پيش م ا... الرحمان الرحيم ..!!
# يه روز يه مورچه آباداني مي ره تهران و توي ميدان آزادي مي ايسته. و البته با عينک ريبنش. مردم تعجب مي کنند و به مورچه خيره مي شن. يه دفعه مورچه صاف وامي ايسته و شوتي مي زنه و مي گه: و ولک مگه آدم نديديد؟!
# به غنضنفر مي گن با کوشش جمله بساز
غنضنفر: پيراهن من کوشش.
بهش مي گن: نه، کوشش به معني کار و تلاش
غنضنفر: پيراهن کار من کوشش
# يه روز يه روستايي رفت تهران، از بغل دانشگاه تهران که رد مي شه به زنش مي گه: فاطي ببين چه پنجاه تومني بزرگي!
# به غضنفر مي گن با حميد و فريد جمله بساز
ميگه: شما باحميد، چند نفريد؟
# مي گن يه روز جاسم داشت توي کوچه رد مي شد و درخت نخل هم روي کولش مي کشيد. بچا ازش مي پرسن جاسم اين درخت نخل را چرا به کول گرفتي؟ مي گه: گل براي دلبرم مي برم، گل براي تاج سرم مي برم!
# يه روز يه بابایی مي ره مشهد زيارت امام رضا مي گه يا امام جعفر صادق قربون دو دست بريده ات برم پس کي ظهور مي کني من که خسته شدم بسکه اومدم قم


0 نظر

هیچ نظری وجود ندارد. اولین نفر برای نظر دهی به این مقاله باشید!

ارسال یك نظر


هجی كردن هجی كردن

کتاب صوتی تاریخی

آخرین مطالب